وقتی خبر اکران اخراجی ها را شنیدم با خوشحالی تصمیم گرفتم که برای تایید این قبیل کارها
وتشکر از کارگردان آن هم که شده سری به سینما بزنم و تماشا کنم فیلم دهنمکی را ،
اما فیلمی که قرار بود حرف دل بسیجی ها را بزند بد جوری شکست دل آنها را ....
با پیام های فیلم و به گریه انداختن های آن کاری ندارم ، اما حرف من این است: استادی داشتیم
که می فرمود : اگر کسی فقط گناه کند، مانند کسی است که بر دل خود خاک می ریزدوقلب او
تیره می شود، واگر کسی فقط به عبادت و اطاعت خدا مشغول باشد، دائما بر این قلب خود آب
می ریزدکه هر روز شفاف تر و زلال تر شود ، اما وای وای بر کسی که این دو را هم قاطی کند،
اندکی از این و اندکی از آن (انتهی حرف استاد)می دانید چه می شود ؟ چنان این قلب سخت
می شود که وقتی نطر می کند به خاک شلمچه آتش نمی گیرد ، وقتی کودک فلسطینی را با
آن وضع اسفناک ، در تلویزیون می بیند تنها چند نچ نچ از ته دل می کشد و زندگی روزمره خود
را ادامه می دهد ، وقتی از تجاوز به دختران و ناموس مسلمانان در عراق و افغانستان و ...برایش
می گویند به هم نمی ریزد(نگفتم نمی میرد) بگذارم و بگذرم که عجیب روسیاهمان کرد مسعود
دهنمکی ،
آقا مسعود چه خوب رسوا" تر" کردی این سران فتنه را أما به چه قیمتی ؟ یا رومی روم یا زنگی
زنگ .
بعد التحریر:
حاج حسین کاجی این جانباز دفاع مقدس می گفت: آن زمان ها برای بسیجی ها آموزش تخریب
می دادم ، شاگرد شهیدی داشتم که همیشه مرتب در کلاس ها حضور داشت ،
یک روز دیدم این شهید ما در کلاس نیست و غایب است، بعد از جلسه دنبالش رفتم و بعد از
مدتی پیدایش کردم در پشت تپه ای ، تنها و محزون ، باچشمانی خون ،
گفتم فلانی کجا بودی ؟ چرا غیبت کردی در کلاس؟
گفت : داشتم می آمدم یکی از بچه ها که از کنارم می گذشت ترانه ای را زمزمه می کرد و به
گوش من هم خورد ، تا به حال گریه می کردم تا خدا مرا ببخشد ...........